دستی که پیامبر بوسید :)

دستی که پیامبر بوسید

بعد از جنگ سختی که بین مسلمانان و کفار رخ داده بود، جنگجویان اسلام خسته و کم توان  به شهر     باز می گشتند. وقتی به شهر مدینه رسیدند مردم به خاطر پیروزی آنها بر دشمن با شوق و ذوق به استقبال از آنها می آمدند. سعد انصاری یکی از این مردم بود که به زور از بین اسبان خود را به پیامبر رسید، دلش پر از شوق شد ، دست هایش را باز کرد و گفت:  « محمد عزیز جانم به فدایت»!

بعد پیامبر را در آغوش گرفت، پیامبر دست های سعد را در دست گرفت و با مهربانی از او دلجویی کرد، دست های سعد زبر بود پیامبر نگاهی به آنها انداخت و گفت: « سعد عزیزم دست هایت چه شده است ؟»

سعد خندید و گفت: ای پیامبر خدا من کارگرم و با بیل و طناب کار می کنم و هر چه پول در می آورم خرج زن و بچه ام می کنم.

پیامبر (ص) فورا دست های سعد انصاری را بوسید و گفت: « این دست هایی است که آتش آنها را لمس نمی کند.»

فرزند عزیزم از این داستان چه درسی می گیری؟

چند روز پیش یکی از بچه ها ناراحت sadپیش من آمد و گفت یکی از بچه ها میگه من بعد از ظهر کار می کنم! 

کار عار نیست عزیز دلم و خیلی هم در اسلام ارزشمنده، مگه چه عیبی داره که موقع تعطیلات بچه ها کناردست یه استاد کار یه فن و حرفه ای را یاد بگیرند؟!

*********************************************************************

پدر و مادر ها درس خوندن خوبه اما همه چیز نیست. مخصوصا تو شرایطی که امروز در آن قرار گرفتیم صرف داشتن مدرک نمیتونه ضامن موفقیت افراد باشه.

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...