درختان روی شتر!

درخت خرما روی شتر

یکی بود یکی نبود ، سکه خورشید قل خورده بود وسط آسمان. گنجشک ها با خوشحالی سرود می خواندند و مورچه ها رژه می رفتند، زید بیرون خانه مشغول کار بود و سوراخ سمبه های خانه را با گل می پوشاند. گاهی همسرش برای او یک کاسه آب خنک می آورد و زید که مرد شوخی بود با خوشحالی آواز می خواند و تک خوان گروه گنجشک ها می شد. در همین حین صدای زنگوله های شتری از انتهای کوچه آمد. زید با دست های گلی به سمت صدا رفت و دید حضرت علی (ع) چند کیسه بزرگ را روی شتر ها گذاشته است. به ایشان گفت: یا علی در کیسه های خود چه کسیه های سنگینی روی شتر داری، درون آنها چه گذاشته ای ؟ هههه

حضرت علی (ع) با خنده گفت: « اینها درخت خرما است». زید دوباره خندید و گفت :«درخت خرما؟! من که درختی نمی بینم. امام گفت : « درون این کیسه های هزاران دانه خرما هست که می خواهم آنها را بکارم تابعد از مدتی هر کدام یک درخت خرما شود و مردم از آن استفاده کنند.

زید لبخند زد و از امام خداحافظی کرد و به کار خود پرداخت. 

سال ها بعد نخلستان بزرگی از همان دانه های به وجود آمد که تمام مردم شهر از محصول آن استفاده می کردند. 

فرزند عزیزم تو هم به دیگران کمک می کنی؟

 

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...